سفارش تبلیغ
صبا ویژن

- - - - -

---------- ---------------------------------------------------------- --------------------------------------------------------- ---------

------------ ----------------------- - ---------------------------  --- ---------------- ---------- ------------------------- --- --------

-------- ------------------------- ----- ------------------------ -- --------------------- ------ -------------- ------------------------

-------------- ------------  -------------- --------- ----------------- - --------------------- --------------- ----------- --------------

------- ------------------------ ----------- ------------------ -------- ------------------- --------------------- ---------------- -----

------------ ------- --------- --------------- -------- ------------------ ------------------ -------------- ----------------------------

---------- ----------- ----- --- ------------------------ --- ------------ ---------- -- - --------------- --------- ---------------- ---

-------- --------------- - ------- ------------- ------------------------- ----------------------------- ------------- ---------------- -

---------- --------------------------------------- ---------------------- -------------------- --- --------------------- ----------------


راه رسیدن به خدا و افزایش ایمان و تقوا چیست؟

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
راهیست ره عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسیارند چاره نیست
باز نامه‏ای از سوخته‏دلی رسیده، حیرانی در کوی دوست و جوینده‏ای با عطش عشق، عشق به آنکه سزاوار عشق‏ورزی است و او که مبدء همه کمال‏ها و زیباییهاست. ولی کیست که در این ره خود حیران نباشد، همه در این راه اظهار درماندگی کرده‏اند، مگر پیامبرش نفرموده: الهی ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک ؛ خدایا ما تو را آن گونه که باید نشناختم و آن گونه میبایست عبادت نکردیم{M» و مگر خودنفرموده است: و ما قدروا اللّه‏ حق قدره ؛ خدا را آن گونه که شایسته اوست نسنجیده و نشناخته‏اند{M، (انعام، آیه 91).
ولی چه باید کرد؟ چرا که سر وجود طلب است، طلب او که همه چیز است.
غبار راه طلب کیمیای بهروزیست غلام دولت آن خاک عنبرین بویم
هر کسی با شمع رخسارت بوجهی عشق باخت زان میان پروانه را در اضطراب انداختی
گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت بر این گنج خراب انداختی
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو زینت تاج و نگین از گوهر والای تو
آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار جرعه بود از زلال جام جان افزای تو
همتم بدرقه‏ی راه کن ای طایر قدس که درازست ره مقصد و من نو سفرم
خرم آن روز کزین مرحله بربندم بار وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم
چه کنیم که نثر را یارای سخن عشق نیست و زبان شعر در این صحنه گویاتر است.
بلی غایت این خلقت معرفت خداست ولی ای عزیز! معرفت یک راه و دو راه ندارد. حکما گفته‏اند؛
الطرق الیاللّه‏ بعدد انفس الخلایق ؛ راه‏های به سوی خدا به اندازه نفوس خلایق است{M گرچه مجموعه راه‏های وصول به معرفت‏اللّه‏ را سه راه دانسته‏اند : 1- راه عقل و برهان‏های فلسفی2- راه دل و فطرت3- راه طبیعت.
البته این راه‏ها با یکدیگر متضاد نبوده و هر کس به فرا خور خود راهی را طی میکند. و این‏ها همه راه‏های معرفت خدا هستند، بدین معنا که عقل و دل به وجود او گواهی دهند و تردیدی در مورد او روا ندارند. اما وصول به خداوند راهی بس دشوار و سنگین است، و حاصل آن نیز به اندازه همه هستی ارزشمند است. برای رسیدن به این شهود حقیقت باید منازل و مقاماتی را طی کرد که گفته‏اند: ان بین العبد والحق الف مقام من نور و ظلمه ؛ بین بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است{M.
او را به چشم پاک توان دید چون هلال هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
عارفان برای سیر سالکان در این راه صد منزل برآورد کرده‏اند که برخی از آنها در کتابهایی مانند؛ منازل السایرین، خواجه عبداللّه‏ انصاری آمده است.
البته بدون همراهی خضر طی مسیر دشوار و چه بسا ناممکن است، بنابراین میبایستی از رهروان این راه استمداد نمود.
در این ورطه کشتی فرو شد هزار که پیدا نشد تخته‏ای بر کنار
که خاصان در این ره‏فَرس‏رانده‏اند به «لا احصی» از تک فرو مانده‏اند
عزیزا : کوتاه سخن آن که؛ راه راهی مشکل اما به غایت ارزشمند است و نیاز به طلب و همت دارد.
تهذیب نفس از هر گونه رذیلت اخلاقی و حیوانی مقدمه ورود است. اخلاص عمل برای خدا و خالی شدن از هرگونه شرک سکویی دیگر برای این حرکت است. من کان للّه‏ کان اللّه‏ له ؛ هر کس برای خدا باشد خدا برای او خواهد بود{M.
پیامبر خدا فرمود: من اخلص للّه‏ اربعین یوما فجر اللّه‏ ینابیع الحکمة من قلیه علی لسانه ؛ کسی که چهل روز عمل خویش را برای خدا خالص کند خداوند چشمه‏های حکمت را از قلب او بر زبانش جاری میکند{M.
بلی قلب و دل اگر چون آیینه‏ای از زنگار شرک و ریا و گناه پاک گردید، حقیقت در آن تجلی مییابد. برای این منظور، اولین مرحله به تعبیر اصحاب سیرو سلوک «یقظه و بیداری از خواب غفلت و توجه به غافل بودن خویش» میباشد. خوشبختانه شما این احساس را دارید که ان‏شاءالله شروع خوب و مبارکی برایتان خواهد بود. پس از آن میبایست انسان عزم خود را جزم کرده و تصمیم قاطع بگیرد که همیشه تابع خواست خداوند بوده و همواره درصدد انجام تکالیف الهی باشد، چه در اموری عبادی و چه در امور اجتماعی و دیگر ابعاد زندگی. هر قدمی که بر میدارد و هر سخنی که میگوید و هر برنامه‏ای که دارد نخست ببیند آیا رضای خداوند در آن میباشد یا نه والا از آن صرف نظر نماید. در حدیثی آمده است: «کمال در این است که انسان خواسته‏هایش را در مسیر الهی قرار دهد و نیرویش را در جهت رضایت حضرتش صرف کند». در مرحله اول باید انسان خود را مقید به انجام واجبات و ترکمحرمات نماید و پس از مدتی که بدین کار عادت کرد و انجام آن برایش آسان شد خود را مقید به انجام استحباب و ترک مکروهات نماید و گرنه چنین تقیدی در قدم‏های اولیه آثار سوئی به دنبال خواهد داشت. به هر حال رعایت تقوا و انجام تکالیف الهی در هر مرحله‏ای خود زمینه ساز درک بیشتر و توفیق افزون‏تر و توجه و تقرب والاتری به ذات باری تعالی خواهد بود. چنان که در سوره «انفال آیه 29» آمده است: یا ایها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعللکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذوالفضل العظیم ای اهل ایمان! اگر پرهیزگار بوده و تقوای الهی پیشه کنید خداوند برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار داده و بدیهای شما را پوشانده و شما را بیامرزد و خداوند دارای فضل و رحمت بزرگ است{M. آری اگر قدم‏های اولیه برداشته شود زمینه‏ای برای دریافت برنامه ادامه مسیر فراهم میشود. به قول شاعر:
گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای در راه نه و هیچ مترس خود راه بگویدت که چون باید رفت
و به گفته خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا کسانی که در راه ما تلاش نمایند ما ایشان را به راه‏های خویش هدایت میکنیم{M. برای تقویت این حرکت و رشد آن توجه به چند نکته لازم است:
1- پرهیز از مجالست و هم‏نشینی با اهل دنیا و دور از معنویت، چه آنکه از رسول اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «به خاطر برخورد با اهل دنیا قلبم زنگار گرفته و مکدر میشود و برای جبران آن روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم». خداوند نیز در سوره «نجم آیه 29» میفرماید: فاعرض عن من تولی عن ذکرنا ولم یردالا الحیوه الدنیا پس از کسانی که از یاد ما روی گرداندند و جز زندگی دنیا را نخواستند اعراض کن و رویبگردان{M.
2- محاسبه نفس، که هر شب یا هر هفته و یا لااقل هر ماه گذشته خود را بررسی نماید و به تعبیری به خود نمره بدهد. اگر کار شایسته‏ای انجام داده سپاسگزار بوده و از خداوند ادامه توفیق را بخواهد و اگر مرتکب خلافی شده استغفار نموده و تصمیم بر ترک آن بگیرد.
3- بهره‏گیری از ثقل اکبر و قرآن کریم و انس با آن، چه این که هم تلاوت و حفظ قرآن به انسان نورانیت بخشیده و معنویت میدهد و هم آشنایی با معارف آن (هر کسی در حد خودش حتی در حد ترجمه) موجب رشد روحی میباشد. زیرا معارف قرآن و آیاتش نسخه‏هایی است برای درمان دردها و مشکلات، گرچه در برداشت از آیات متشابه باید جانب احتیاط را پیشه کرد و آن را به اهلش واگذار نمود و گرنه ممکن است خود آن موجب گرفتاریگردد.
4- بهره‏گیری از ثقل اصغر و ائمه هدی(ع) و توسل به آنها.
تقویت ایمان و عقیده راه‏های متعددی دارد از جمله:
1- بالا بردن سطح شناخت و آگاهیهای دینی. در این زمینه گسترش مطالعات و تحقیقات دینی با برنامه‏ریزیهای هدایت شده و منظم بسیار ضروری است.
2- گسترش فعالیت‏های فرهنگی و تبلیغاتی با شیوه‏هایی نو و جذاب.
3- تقویت جلسات و برنامه های مذهبی و هر چه با شکوه‏تر و پرمحتواتر برگزار کردن آنها.
برای این که انسان اعتقادات خود را مستحکم‏تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمی؛ یعنی، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب‏هایی که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینی، ابهامات و شبهاتی که در ذهنش مطرح میشود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند. کتاب‏های زیادی درباره زندگی ائمه اطهار(ع) و مسائل مربوط به امامت وجود دارد که با مطالعه آنها میتوانید تحقیق در این مسائل را شروع کنید؛ از جمله:
فروغ ولایت جعفر سبحانی
بررسی مسایل کلی امامت ابراهیم امینی
امامت و رهبری شهید مطهری
نقش ائمه در احیاء دین علامه عسکری
آنگاه هدایت شدم تیجانی سماوی
امام‏شناسی علامه محمد حسین طهرانی

حقیقت تقوا از نگاه قرآن

 

تقوا چیست؟

تقوا به معنای حفظ کردن خویشتن از چیزی است که انسان از آن می ترسد. این واژه از ریشه وقی گرفته شده است که به معنای حافظ و سپر است. انسان برای آن که خود را از زیان جنگ حفظ کند و آثار شمشیر و نیزه و تیر را از خود دفع سازد تن را به سپر می سپارد تا وی را نگه دارد و آسیبی به او نرسد.

تقوا در اصطلاح شرعی به معنای نگه داری نفس از چیزی است که موجب گناه می شود و گرفتار خشم و غضب الهی می گردد. برای دست یابی به مقام تقوا و رهایی از خشم الهی شخص می بایست از هر آن چه خداوند از آن بازداشته است پرهیز کرده و به هر چه فرمان داده انجام دهد. بنابراین تعریف تقوا به ترک و پرهیز از آن چه نهی کرده و بازداشته است، تعریف جامعی نیست؛ چنان که ترجمه آن به پرهیز و پرهیزگاری بیانگر معنا و مفهوم قرآنی آن نمی باشد؛ اگر چه حتی در این تعریف پرهیزگاری را به معنای ترک برخی مباحات نیز معنا کرده و ترک آن را کمال تقوا قرار دهیم؛ زیرا تقوا درحقیقت، چیزی جز حرکت در راه راست و صراط مستقیم نیست که این راه دربردارنده همه آن چیزی است که ما از آن به دین یاد می کنیم؛ از این رو می توان تقوا را در اصطلاح و فرهنگ قرآنی به معنای عمل به دین دانست و یا پا از این فراتر نهاده و تقوا را به معنای دین داری در حوزه ایمان و عمل دانست. بنابراین می توان گفت که در مفهوم قرآنی تقوا در همان معنای دین داری به کار رفته است و متقی همان دین دار است که در حوزه های مختلف خود را به اشکال گوناگونی نشان می دهد.

 

آثار و کارکردهای اجتماعی تقوا

اگر تقوا را همان دین داری معنا کنیم می توان همان آثار و کارکردهایی که برای دین داری در همه حوزه ها برشمرده می شود، برای تقوا بیان کرد. از این رو می بینیم که در کتاب وزین فرهنگ قرآن نوشته آیت الله هاشمی رفسنجانی و برخی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن، بیش از 119 اثر و کارکرد برای تقوا برشمرده شده که همان کارکردها و آثار دین در همه حوزه های پیش گفته است. این گونه تعامل با موضوع تقوا، خود بیانگر اموری چند از قبیل ارزش و اهمیت تقوا و نیز معنای عام و فراگیر تقواست که می توان آن را مترادف دین داری دانست.

در این جا تنها به کارکردهایی اشاره می شود که تقوا در حوزه عمل اجتماعی و هنجاری به جا می گذارد و آثار آن به طور مستقیم خود را نشان می دهد.

 

اتحاد، محصول تقوا

از جمله کارکردهایی که قرآن برای تقوا برمی شمارد اتحاد و وحدت در میان مسلمانان است؛ زیرا تقوا زمینه ساز تمسک به حبل الله و نیل به وحدت و اتحاد اجتماعی جامعه اسلامی و امت قرآن است.

خداوند در آیه 102 و 103 سوره آل عمران درباره کارکرد تقوا در این حوزه می فرماید: یا ایهاالذین آمنوا اتقواالله حق تقاته... و اعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی را به نحو احسن و کمالی آن به جا آورید... و همگی به ریسمان الهی تمسک جویید و متفرق نشوید.

در حقیقت تقوای الهی در حالت کمالی آن تمسک به ریسمان الهی است که در روایات از آن به قرآن و عترت و سنت یاد شده است. بنابر تفسیر یادشده از حبل الهی، مسلمان متقی می بایست به حبل الهی تمسک جوید که همان دین است؛ از این رو گفته می شود که تقوا همان دین داری است و کسی که دین داری و تقوا را پیشه خویش کند به وحدت دست می یابد؛ زیرا در این حالت در حوزه بینشی و نگرش و عمل می بایست در چارچوب دین (قرآن و سنت و عترت) عمل و حرکت کند و از آن جایی که وحدت نیز چیزی جز یگانگی در بینش و نگرش و روش نیست، به خودی خود اتحاد پدیدار می گردد و اختلافات به کناری می رود.

جامعه ای که بر پایه تقوا استوار است به وحدت و اتحاد دست می یابد و از آثار آن برخوردار می شود. از این روست که خداوند می فرماید: ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاتقون فتقطعوا امرهم بینهم زبراکل حزب بمالدیهم فرحون؛ این امت اسلام، امت واحد و هم هدفی است و من پروردگار شمایم پس، از من تقوا گیرید ولی مردم، دین و کتابی را که به وسیله پیامبران به آنان عرضه شده بود قطعه قطعه کرده و هر یک به بخشی ایمان و به بخشی دیگر کافر شدند و دین را این گونه در میان خویش تقسیم کردند و هر یک بخشی را گرفتند و به همان شادمان شدند. (مؤمنون آیه 52 و 53)

در این آیه به خوبی بیان شده است که مردم چون تقوای الهی را پیشه نکردند و هر یک به بخشی از دین عمل کردند و بخشی را فرو گذاشتند و هر یک به آن بخشی که عمل می کردند افتخار کرده و آن را درست و کامل دانستند، همین امر موجب شد تا خود گروه گروه شوند و اتحاد و وحدت در دین و روش از میان آنان رخت بربندد.

بنابراین عمل به دین یعنی تقوای الهی داشتن که خود زمینه ای برای اتحاد و وحدت در هدف و روش است و دوری از تقوا یعنی فروگذاری بخشی از دین و عمل به بخشی از آن که در نتیجه آن هر یک تنها به آن بخشی که عمل می کنند، باور داشته و بدان شاد شده و دیگران را منکر می شوند و تخطئه می کنند و این گونه است که جامعه دچار تشتت و اختلاف می گردد. این درحالی است که اگر به ریسمان الهی و حبل خداوندی تمسک می کردند و به همه قرآن و سنت و عترت عمل کرده و وفادار بودند؛ وضعیت ایشان این گونه نمی شد.

 

تقوا و دوری از التقاط

کسانی که به بخشی از دین ایمان آورند و بدان عمل کنند، در حقیقت از دین واقعی دور شده اند و این مسأله موجب می شود تا در برخی از مسایل زندگی خویش به اموری بیرون از دین تمسک جویند و گرفتار اندیشه و عمل و روش التقاطی گردند. از این روست که خداوند به نقش تقوا در دوری از التقاط اشاره می کند و بیان می دارد که چگونه فقدان تقوا موجب می شود تا کسانی که به دین کامل عمل نمی کنند دچار التقاط شده و از اندیشه هائی چون اندیشه های جاهلی استفاده می کنند و از دین کامل دور می شوند (بقره آیه 189)

در صحنه عمل اجتماعی نیز شخص غیرمتقی به جهت عمل نکردن به دین کامل، دچار ناهنجاری می شود که از آن جمله می توان به افساد در جامعه و طبیعت (بقره آیه 205 و 206 و شعرا آیه 179 تا 183) تجسس در کارهای دیگران (حجرات آیه12) تجاوز به حقوق دیگران (مائده آیه 2) و دادن نام های زشت (همان) اشاره کرد که چگونه تحت تأثیر بی تقوایی صورت می گیرد؛ زیرا کسانی که اهل تقوا و دین داری هستند همواره از رفتار نابهنجار در حوزه عمل اجتماعی خودداری می کنند. چون دین از آن ها بازداشته و یا خواستار عمل به هنجارها و رفتار پسندیده شده است و شخص دین دار و متقی می کوشد تا بر پایه آن ها عمل کند. از این روست که جامعه دین دار و متقی جامعه ای است که نابهنجاری ها در آن یا دیده نمی شود و یا به شکل پدیده اجتماعی در آن بروز و ظهور ندارد.

 

دستاوردهای جامعه باتقوا

جامعه ای که تقوا در آن به رشد و بالندگی رسیده است از طاغوت و بندگی حکومت های فاسد و باطل رهایی می یابد و هرگز دچار آن نمی شود. (زمر آیه 16 و 17) ظلم و بی عدالتی در آن به صورت پدیده اجتماعی وجود ندارد (مریم آیه 13 و 14 و جاثیه آیه 19) و مردمانش از عجب و خودپسندی رهایی یافته (بقره آیه 206) و از گناه عیب جویی دیگران مبرا و پاک شده اند. (حجرات آیه 11 و 12) در جست وجوی عیب دیگری و یا غیبت از ایشان نیستند (همان) و در حوزه مسایل اقتصادی گرفتار کم فروشی (شعراء آیه 179 و 183) و حرام و باطل خوری و تجاوز و معصیت به حقوق دیگران (مجادله آیه 9) نیستند.

این ها بخشی از کارکردهای اجتماعی تقوا در آیات و آموزه های قرآنی است که بطور خلاصه می توان گفت که براساس آیات قرآنی، جامعه متقی جامعه ای برتر و نمونه است که می بایست آن را جست و در پی تحقق آن تلاش کرد. به یک معنا تقوا در آموزه های قرآنی چیزی جز دین داری و عمل به تمام دین نیست همان چیزی که از آن در قرآن به حق تقاته (کمال تقوا) یاد شده است.بسیار از تقوا سخن گفته شده و می شود. شاید سبب اهتمام ویژه به این موضوع جایگاه و اهمیتی است که این موضوع در نظام فکری و عملی تفکر اسلام و قرآن دارا می باشد. اگر بخواهیم عناصر کلیدی و مقومات اساسی دین اسلام را در چند چیز خلاصه کنیم؛ بی گمان پس از باورهایی که از آن به اصول دین یاد می شود موضوع تقواست.

هر چند که در حوزه های مختلفی چون بینشی و فقهی و اخلاقی از تقوا و مراتب آن با توجه به کارکردهای آن در هر یک از حوزه ها، سخن گفته شده است ولی باید توجه داشت که تقوا بیش از آن که مسئله فقهی و اخلاقی به ویژه در حوزه فردی باشد امری اجتماعی است.

تقوا از درون و باطن و از حوزه بینشی آغاز می شود و به بیرون و عمل اجتماعی و هنجاری کشیده می شود.

در بینش قرآنی، تقوا هم راه و هم روش و هم بینش و هم عمل است. تقوا دارای مراتبی است که ارتباط تنگاتنگی با مراتب ایمانی دارد. هر چه ایمان شخص استوارتر می شود، تقوا در او نمودارتر می گردد. از این رو می توان گفت که تقوا بازتاب بیرونی ایمان است که در حوزه های مختلف اخلاقی و فقهی و هنجاری خود را نشان می دهد. آن چه در این نوشتار مورد نظر است، بازخوانی حقیقت تقوا و آثار اجتماعی آن در حوزه عمل اجتماعی و هنجاری بر پایه آموزه های قرآنی است.


تقوى امام على (ع)

تقوا از رایجترین کلمات نهج البلاغه است.در کمتر کتابى مانند نهج البلاغه بر عنصر تقوا تکیه شده است،و در نهج البلاغه به کمتر معنى و مفهومى به اندازه تقوا عنایت شده است . تقوا چیست؟

معمولا چنین فرض مى‏شود که تقوا یعنى «پرهیزکارى» و به عبارت دیگر تقوا یعنى یک روش عملى منفى، هر چه اجتنابکارى و پرهیزکارى و کناره‏گیرى بیشتر باشد تقوا کاملتر است.

طبق این تفسیر.

اولا: تقوا مفهومى است که از مرحله عمل انتزاع مى‏شود،

ثانیا: روشى است منفى،

ثالثا: هر اندازه جنبه منفى شدیدتر باشد تقوا کاملتر است.

به همین جهت متظاهران به تقوا براى اینکه کوچکترین خدشه‏اى بر تقواى آنها وارد نیاید از سیاه و سفید،تر و خشک، گرم و سرد اجتناب مى‏کنند و از هر نوع مداخله‏اى در هر نوع کارى پرهیز مى‏نمایند.

شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب یکى از اصول زندگى سالم بشر است.در زندگى سالم،نفى و اثبات،سلب و ایجاب، ترک و فعل،اعراض و توجه توأم است. با نفى و سلب است که مى‏توان به اثبات و ایجاب رسید،و با ترک و اعراض مى‏توان به فعل و توجه تحقق بخشید.

کلمه توحید یعنى کلمه«لا اله الا الله»مجموعا نفیى است و اثباتى،بدون نفى ما سوا دم از توحید زدن ناممکن است.این است که عصیان و تسلیم،کفر و ایمان قرین یکدیگرند،یعنى هر تسلیمى متضمن عصیانى و هر ایمانى مشتمل بر کفرى و هر ایجاب و اثبات مستلزم سلب و نفیى است: فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقى. [2]

اما اولا پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود«تضاد»هاست. پرهیز از ضدى براى عبور به ضد دیگر است،بریدن از یکى مقدمه پیوند با دیگرى است.

از این رو پرهیزهاى سالم و مفید،هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین.پس یک روش عملى کورکورانه که نه جهت و هدفى دارد و نه محدود به حدى است،قابل دفاع و تقدیس نیست.

ضمنا مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن نیست. تقوا در نهج البلاغه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مى‏آید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مى‏رود.

این حالت، روح را نیرومند و شاداب مى‏کند و به آن مصونیت مى‏دهد.انسانى که از این نیرو بى‏بهره باشد،اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چاره‏اى ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد،و چون همواره موجبات گناه در محیط اجتماعى وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشه‏گیرى اختیار کند.

مطابق این منطق یا باید متقى و پرهیزکار بود و از محیط کناره‏گیرى کرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنارى گذاشت. طبق این منطق هر چه افراد اجتنابکارتر و منزوى‏تر شوند جلوه تقوایى بیشترى در نظر مردم عوام پیدا مى‏کنند.

اما اگر نیروى روحانى تقوا در روح فردى پیدا شد، ضرورتى ندارد که محیط را رها کند، بدون رها کردن محیط، خود را پاک و منزه نگه مى‏دارد.

دسته اول مانند کسانى هستند که براى پرهیز از آلودگى به یک بیمارى مسرى،به دامنه کوهى پناه مى‏برند و دسته دوم مانند کسانى هستند که با تزریق نوعى واکسن، در خود مصونیت به وجود مى‏آورند و نه تنها ضرورتى نمى‏بینند که از شهر خارج و از تماس با مردم پرهیز کنند، بلکه به کمک بیماران مى‏شتابند و آنان را نجات مى‏دهند. آنچه سعدى در گلستان آورده نمونه دسته اول است:

بدیدم عابدى در کوهسارى قناعت کرده از دنیا به غارى

چرا گفتم به شهر اندر نیایى که بارى بند از دل برگشایى؟

بگفت آنجا پریرویان نغزند چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

نهج البلاغه تقوا را به عنوان یک نیروى معنوى و روحى که بر اثر ممارست و تمرین پدید مى‏آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجى دارد و از آن جمله پرهیز از گناه را سهل و آسان مى‏نماید، طرح و عنوان کرده است:

ذمتى بما اقول رهینة و انا به زعیم.ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات.

همانا درستى گفتار خویش را ضمانت مى‏کنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار مى‏دهم .اگر عبرتهاى گذشته براى یک شخص آینه قرار گیرد،تقوا جلو او را از فرو رفتن در کارهاى شبهه‏ناک مى‏گیرد. تا آنجا که مى‏فرماید:

الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار.الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة. [3]

همانا خطاها و گناهان و زمام را در اختیار هواى نفس [ قرار ] دادن، مانند اسبهاى سرکش و چموشى است که لجام از سر آنها بیرون آورده شده و اختیار از کف سوار بیرون رفته باشد و عاقبت اسبها سوارهاى خود را در آتش افکنند. و مثل تقوا مثل مرکبهاى رهوار و مطیع و رام است که مهارشان در دست سوار است و آن مرکبها با آرامش سوارهاى خود را به سوى بهشت مى‏برند.

در این خطبه تقوا به عنوان یک حالت روحى و معنوى که اثرش ضبط و مالکیت نفس است ذکر شده است. این خطبه مى‏گوید لازمه بى‏تقوایى و مطیع هواى نفس بودن،ضعف و زبونى و بى‏شخصیت بودن در برابر محرکات شهوانى و هواهاى نفسانى است. انسان در آن حالت مانند سوار زبونى است که از خود اراده و اختیارى ندارد و این مرکب است که به هر جا که دلخواهش هست مى‏رود. لازمه تقوا قدرت اراده و شخصیت معنوى داشتن و مالک حوزه وجود خود بودن است، مانند سوار ماهرى که بر اسب تربیت شده‏اى سوار است و با قدرت و تسلط کامل آن اسب را در جهتى که خود انتخاب کرده مى‏راند و اسب در کمال سهولت اطاعت مى‏کند.

ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لیالیهم و اظمأت هواجرهم. [4]

تقواى الهى اولیاى خدا را در حمایت خود قرار داده،آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار داده است،تا آنجا که شبهایشان را بى‏خواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بى آب (به سبب روزه) گردانیده است.

در اینجا على علیه السلام تصریح مى‏کند که تقوا چیزى است که پرهیز از محرمات الهى و همچنین ترس از خدا،از لوازم و آثار آن است. پس در این منطق تقوا نه عین پرهیز است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویى است روحى و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.

فان التقوى فى الیوم الحرز و الجنة و فى غد الطریق الى الجنة. [5]

همانا تقوا در امروز دنیا براى انسان به منزله یک حصار و به منزله یک سپر است و در فرداى آخرت راه به سوى بهشت است.

در خطبه 156 تقوا را به پناهگاهى بلند و مستحکم تشبیه فرموده که دشمن قادر نیست در آن نفوذ کند.

در همه اینها توجه امام معطوف است به جنبه روانى و معنوى تقوا و آثارى که بر روح مى‏گذارد،به طورى که احساس میل به پاکى و نیکوکارى و احساس تنفر از گناه و پلیدى در فرد به وجود مى‏آورد.

نمونه‏هاى دیگرى هم در این زمینه هست و شاید همین قدر کافى باشد و ذکر آنها ضرورتى نداشته باشد.


 

تقوا مصونیت است نه محدودیت

سخن در باره عناصر موعظه‏اى نهج البلاغه بود.از عنصر «تقوا» آغاز کردیم. دیدیم که از نظر نهج البلاغه تقوا نیرویى است روحى، نیرویى مقدس و متعالى که منشأ کششها و گریزهایى مى‏گردد، کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى، و گریز از پستیها و آلودگیهاى مادى. از نظر نهج‏البلاغه تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مى‏دهد و آدمى را مسلط به خویشتن و مالک «خود» مى‏نماید.


 

تقوا مصونیت است

در نهج‏البلاغه بر این معنى تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیر و زندان و محدودیت. بسیارند کسانى که میان «مصونیت» و «محدودیت» فرق نمى‏نهند و با نام آزادى و رهایى از قید و بند،به خرابى حصار تقوا فتوا مى‏دهند.

قدر مشترک پناهگاه و زندان «مانعیت» است، اما پناهگاه مانع خطرهاست و زندان مانع بهره‏بردارى از موهبتها و استعدادها. این است که على علیه السلام مى‏فرماید:

اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله و لا یحرز من لجأ الیه. الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا. [6]

بندگان خدا!بدانید که تقوا حصار و بارویى بلند و غیر قابل تسلط است، و بى‏تقوایى و هرزگى حصار و بارویى پست است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمى‏کند. همانا با نیروى تقوا نیش گزنده خطاکاریها بریده مى‏شود.

على علیه السلام در این بیان عالى خود گناه و لغزش را که به جان آدمى آسیب مى‏زند، به گزنده‏اى از قبیل مار و عقرب تشبیه مى‏کند، مى‏فرماید نیروى تقوا نیش این گزندگان را قطع مى‏کند.

على علیه السلام در برخى از کلمات تصریح مى‏کند که تقوا مایه اصلى آزادیهاست، یعنى نه تنها خود قید و بند و مانع آزادى نیست، بلکه منبع و منشأ همه آزادیهاست.

در خطبه 221 مى‏فرماید:

فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة.

همانا تقوا کلید درستى و توشه قیامت و آزادى از هر بندگى و نجات از هر تباهى است.

مطلب روشن است، تقوا به انسان آزادى معنوى مى‏دهد، یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى‏کند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش بر مى‏دارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهاى اجتماعى را از بین مى‏برد. مردمى که بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهاى اجتماعى نمى‏روند.

در نهج‏البلاغه درباره آثار تقوا زیاد بحث شده است و ما لزومى نمى‏بینیم در باره همه آنها بحث کنیم. منظور اصلى این است که مفهوم حقیقى تقوا در مکتب نهج‏البلاغه روشن شود تا معلوم گردد که اینهمه تأکید نهج‏البلاغه بر روى این کلمه براى چیست.

در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است، از همه مهمتر دو اثر است: یکى روشن‏بینى و بصیرت، و دیگر توانایى بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید.و چون در جاى دیگر به تفصیل در این باره بحث کرده‏ایم. [7] و بعلاوه از هدف این بحث که روشن کردن مفهوم حقیقى تقواست بیرون است، از بحث درباره آنها خوددارى مى‏کنیم.

ولى در پایان بحث «تقوا» دریغ است که از بیان اشارات لطیف نهج‏البلاغه در باره تعهد متقابل «انسان» و «تقوا» خوددارى کنیم.


 

تعهد متقابل

در نهج‏البلاغه با اینکه اصرار شده که تقوا نوعى ضامن و وثیقه است در برابر گناه و لغزش،به این نکته توجه داده مى‏شود که در عین حال انسان از حراست و نگهبانى تقوا نباید آنى غفلت ورزد. تقوا نگهبان انسان است و انسان نگهبان تقوا، و این دور محال نیست بلکه دور جایز است.

این نگهبانى متقابل از نوع نگهبانى انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرماست، و چنانکه مى‏دانیم قرآن کریم از تقوا به «جامه» تعبیر کرده است: «و لباس التقوى ذلک خیر». [8]

على علیه السلام در باره نگهبانى متقابل انسان و تقوا مى‏فرماید:

ایقظوا بها نومکم و اقطعوا بها یومکم و اشعروها قلوبکم و ارحضوا بها ذنوبکم...الا فصونوها و تصونوا بها. [9]

خواب خویش را به وسیله تقوا تبدیل به بیدارى کنید و وقت خود را با آن به پایان رسانید و احساس آن را در دل خود زنده نمایید و گناهان خود را با آن بشویید...همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید.

و هم مى‏فرماید:

اوصیکم عباد الله بتقوى الله فانها حق الله علیکم و الموجبة على الله حقکم و ان تستعینوا علیها بالله و تستعینوا بها على الله. [10]

بندگان خدا! شما را سفارش مى‏کنم به تقوا. همانا تقوا حق الهى است بر عهده شما و پدید آورنده حقى است از شما بر خداوند. سفارش مى‏کنم که با مدد از خدا به تقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.

پى‏نوشتها:

[1]. مجموعه آثار جلد 16 صفحه 502.

[2]. بقره/ 256

[3]. نهج البلاغه، خطبه 16.

[4]. نهج البلاغه، خطبه 113.

[5]. نهج البلاغه، خطبه 233.

[6]. نهج البلاغه،خطبه 157.

[7]. رجوع شود به کتاب گفتار ماه،جلد اول،سخنرانى دوم، [ یا به کتاب ده گفتار ]

[8]. اعراف /26.

[9]. خطبه 233.

[10]. همان.


مدیریت زمان

بسم الله الرحمن الرحیم

شما تا چه اندازه برای وقت خود ارزش قائلید؟ آیا از برنامه زمانی مشخصی برای به انجام  رسانیدن کارهای خود پیروی می کنید؟ یک عامل بسیار مهم در هر موفقیتی برنامه ریزی صحیح و پیروی از یک برنامه زمانی مشخص برای نیل به اهداف مطلوب می باشد. اکنون برای آنکه قادر باشید از وقت خود به نحو احسن استفاده کنید نکات زیر را در زندگی خود بکار بندید:

فعالیتها و تکالیف روز بعد خود را از شب قبل برنامه ریزی کنید و کارهایی که باید به انجام رسانید، یادداشت کنید.

سپس فهرست تکالیف و کارهای خود را اولویت بندی کرده و برای هر کدام از آنها ضرب العجل اجرایی منظور کنید.

همیشه کارهای دشوار و پر دغدغه تر را زودتر از بقیه و یا در هنگامی که در بهترین شرایط جسمی و روحی می باشید انجام دهید.

امور با اهمیت اما ناخوشایند را به تعویق نیندازید. هیچگاه کارها با به تعویق انداختن خوشایند تر نمی گردند.

هرگاه شروع به انجام کاری کردید سعی کنید بدون وقفه آن را به پایان برسانید.

همواره خود انگیخته باشید و با پشتکار، کارهای خود را به پایان رسانده و مقهور موانع نگردید.

در هر زمان که تصور کردید کاری که در حال انجام آن می باشید بی فایده می باشد به محض دریافت از آن دست بکشید.

به خود و اولویت بندی که صورت داده اید اعتماد و ایمان داشته باشید و در هر شرایطی به آنها پایبند باشید.

*************************************************************

*************************************************************

اینکه وقت خود را صرف چه اموری می کنید را دقیقا مورد بررسی قرار داده و در صورت لزوم یکسری تغییرات آگاهانه در رفتار خود پدید آورید.

همواره در زندگی فرد منظم و سازمان یافته ای باشید تا وقت خود را بیهوده صرف یافتن وسایل گم گشته خود نکنید.

برای وقت خود ارزش قائل باشید، زمان هیچگاه به عقب باز نمی گردد.

به خاطر داشته باشید استرس و خستگی معلول کارهایی که به انجام رسانیده اید نبوده بلکه بیشتر از افسوس کارهایی که می توانستیم انجام دهید اما انجامشان نداده اید نشات می گیرند.

به هیچ فردی اجازه ندهید وقت شما را تلف کرده و برای خود مصروف دارد. برای خود مرز بندی مشخصی تعیین کرده و در صورت لزوم با صراحت "نه" بگویید.

از  تمام لحظات زندگی خود به نحو احسن استفاده کرده و سعی کنید از آنها لذت ببرید.

سعی کنید فرد خوش بینی باشید و همواره در انتظار رویدادهای خوشایند در زندگی خود باشید.

برای زندگی خود اهداف مشخصی تعیین کرده و برای دستیابی به آنها تلاش کنید.

هنگام نیاز از فرد آگاهی، راهنمایی بخواهید.

"وقت کشها" و یا هدر دهنده های وقت را به حداقل برسانید. آنها شامل موارد زیر می باشند:

تلفنهای طولانی، بی هدف و غیر ضروری

پشت گوش اندازیها

گفتگو های بی ثمر یا نامشخص

دانش فنی نا کافی و یا اطلاعا ت ناقص هنگام انجام کار

فقدان اهداف و اولویت بندیها و یا مبهم و گنگ بودن آنها

فقدان برنامه ریزی

خستگی و استرس

ناتوانی در "نه" گفتن

بی نظمی و نابسامانی های فردی

تماشای تلویزیون. تماشای بیش از 2 ساعت برنامه های تلویزیونی در روز معقول نمی باشد.